شناسهٔ خبر: 66081 - سرویس سایر حوزه‌ها
نسخه قابل چاپ

داستان جالب زندگی پدیده جدید استقلال

ستاره جوان آبی ها داستان زندگی جالبی دارد: «بعضی شب‌ها گرسنه می‌خوابیدم. پول نداشتم غذا بخورم.»

به گزارش نماینده به نقل از افکارنیوز، متولد سال ۱۳۷۲ است. تنها ۲۱ سال سن دارد. وقتی حرف می‌زند لهجه آذری اش قابل تشخیص است. در ابهر به دنیا آمده است؛ شهری با ۸۷ هزار نفر جمعیت که دومین شهر بزرگ استان زنجان محسوب می‌شود.

علیرضا رمضانی
او از دل استانی کشف شد که چندان فوتبالی به حساب نمی‌آیند. استان زنجان یک میلیون و ۱۵هزارنفر جمعیت دارد، اما علیرضا رمضانی جزو معدود فوتبالیست‌هایی‌ است که از استان زنجان به لیگ‌برتر ایران رسیده.


او در هفته‌ دوم لیگ برتر در بازی با استقلال‌خوزستان به عنوان بازیکن تعویضی به زمین رفت و کاری کرد که حالا نامش به عنوان یکی پدیده‌های لیگ سیزدهم مطرح است.


اما بد نیست بدانید علیرضا رمضانی پدیده فصل جدید استقلال تهران در خوابگاه بازیکنان پایه تیم زندگی ‌می‌کند. داستان زندگی او را از دست ندهید. این گزارش روایتی است بر اساس گفته ‌های علیرضا.


* از ابهررود تا ستارگان پایتخت

تنها اطلاعاتی که از او در دسترس است، به یک جمله خبری ختم می‌شود. علیرضا رمضانی فصل گذشته در لیگ یک و در تیم نفت‌وگاز گچساران بازی کرده اما مسیری که تا پوشیدن پیراهن استقلال گذرانده، به خوبی نشان می‌دهد چه سختی‌هایی برای انتقال به این تیم کشیده است.


او در ۱۸ سالگی برای اولین‌بار در تیمی محلی در ابهر بازی کرد. تیمی به نام "ابهر‌رود" که احتمالا در فوتبال ایران کسی نام آن را نشنیده است.


اما رمضانی چندماهی در این تیم بود تا اینکه بالاخره تصمیم گرفت از لیگ استانی زنجان به تهران نقل مکان کند:‌ «ریسک بزرگی بود. از پدر و مادرم اجازه گرفتم تا برای فوتبال به تهران بیایم. »


او در لیگ دو استان تهران عضو تیم "ستارگان پایتخت" شد. باز هم تیمی ناشناخته که مدتی را‌ هم آنجا گذراند. در آن روزها در خوابگاهی واقع در میدان راه‌آهن تهران زندگی می‌کرد. خوابگاهی که چند بازیکن از تیم ستارگان پایتخت در آن زندگی می‌کردند.


اما شرایط سخت‌تر از چیزی بود که تصورش را کنید: «حقوقی از تیم نمی‌گرفتیم و مجبور بودیم در کنار فوتبال، شب‌ها کار کنیم. »


آن روزها غیر از تمرینات روزانه‌ گروهی با تیم ستارگان پایتخت، شب‌ها هم مسافت زیادی پیاده‌روی می‌کرد. او به عنوان تراکت‌پخش‌کن یک شرکت تبلیغاتی استخدام شده بود و در کوچه‌های اطراف میدان راه‌آهن تراکت‌های تبلیغاتی پخش می‌کرد.


بدون رودربایستی اعتراف می‌کند: «بعضی شب‌ها گرسنه می‌خوابیدم. پول نداشتم غذا بخورم. نه می‌خواهم مظلوم‌نمایی کنم، نه چیز دیگری. این موضوعی است که ممکن است برای هر کس دیگری هم پیش بیاید. »


* استقامت در باشگاه مقاومت

مسابقات لیگ دو تهران تمام شد. رمضانی مشمول‌ شده بود و برای گذراندن دوران سربازی به باشگاه مقاومت رفت و تست داد. سرمربی باشگاه مقاومت که "استقامت" نام داشت، او را قبول کرد.


او هم قرارداد سفت و سختی با این باشگاه امضا کرد که بر‌اساس آن در دوران سربازی باید در مقاومت بازی می‌کرد. اما پس از گذشت دو سال خدمت نظام وظیفه قرارداد او بندهایی داشت که نمی‌توانست به راحتی از باشگاه مقاومت جدا شود.


همزمان به تیم‌ جوانان هم دعوت شد. به اردوی تیم رفت و تمرین کرد اما مدتی مانده به مسابقات قهرمانی آسیا، زانویش آسیب دید و از لیست تیم خط خورد.


تمام پول دریافتی رمضانی از باشگاه مقاومت تهران همان حقوق ماهیانه‌ای بود که به عنوان سرباز نظام وظیفه دریافت می‌کرد؛ ۹۰ هزار تومان. چند ماه اضافه‌خدمت خورد. حتی پس از پایان خدمت سربازی هم قراردادش با مقاومت تمام نشد.


چند پیشنهاد از سایپا و تراکتورسازی دریافت کرد، اما نتوانست رضایت‌نامه‌اش را از مقاومت بگیرد. تا اینکه بالاخره‌ با پیشنهاد تیم لیگ‌یکی نفت‌ و گاز گچساران از مقاومت جدا شد.


* روزهای سخت در گچساران

قرارداد رمضانی با نفت ‌و گاز گچساران ۳۰ میلیون تومان بود. او ۲۰ میلیون تومان از مبلغ قرارداد گرفت و به باشگاه مقاومت داد تا رضایت‌نامه‌اش صادر شود. اما ۱۰ میلیون تومان باقیمانده مبلغ قرارداد او هیچ‌وقت از سوی باشگاه نفت‌ و گاز گچساران پرداخت نشد.


به این ترتیب نیم‌فصلی ‌که در گچساران سپری کرد، هیچ درآمدی نداشت. البته با این توضیح اضافه که در گچساران به راحتی تهران شغل جانبی وجود نداشت تا او درآمدی داشته باشد: «در خوابگاه زندگی‌ می‌کردم. درآمدی نداشتم. باشگاه باقیمانده مبلغ قراردادم را پرداخت نکرد. یادم می‌آید یک‌بار که تمرینات تیم تعطیل شد، همه بچه‌ها برای استراحت به کیش رفتند اما من پولی نداشتم که به ابهر برگردم. همه از من می‌پرسیدند چرا تعطیلات به خانه برنمی‌گردی. بهانه‌ می‌کردم که می‌خواهم تنها باشم و استراحت کنم. »


البته معضلات زندگی در گچساران به این محدود نمی‌شد. محمدحسین ضیایی، سرمربی نفت ‌و گاز گچساران اصلا ارتباط خوبی با رمضانی نداشت: «مدام در تمرینات من را جلوی بقیه بازیکنان تحقیر می‌کرد و می‌گفت هیچ‌وقت بازیکن نمی‌شوی. چندباری هم وسط تمرین من را بیرون کرد. »


فصل کابوس‌‌وار رمضانی در گچساران تمام شد، اما حتی در رویا هم نمی‌دید که پس از آن همه سختی، فصل بعد در یکی از دو تیم پرطرفدار ایران بازی کند.


* روزی که آبی‌پوش شد

«یکی از دوستان به من زنگ زد و خبر داد که باشگاه استقلال تست می‌گیرد. همراه با دوستانم به کمپ ناصر حجازی رفتیم. لباس عوض کردیم و دو تا تیم شدیم و بازی کردیم. ۲۰ دقیقه از بازی نگذشته بود که من را از زمین بیرون کشیدند. بعد دیدم امیرخان فلعه‌نویی سراغم آمد اصلا باور نمی‌شد. در بازی چند تا دریبل زده بودم و بدون استرس می‌دویدم. اما باورم نمی‌شد که امیرخان از من خوشش آمده باشد. چند روز بعد با استقلال قرارداد بستم. »


قرارداد او با استقلال رقم بالایی ندارد اما او راضی است. در یکی از بندهای قراردادش با استقلال آمده که باشگاه موظف است محل زندگی علیرضا رمضانی را فراهم کند. او این روزها در خوابگاه بازیکنان پایه استقلال که در کنار کمپ ناصر حجازی ساخته شده، زندگی می‌کند. در یک اتاق کوچک که با وسایل اولیه زندگی تجهیز شده است.


پدرش کشاورز است. در ابهر یک هکتار باغ انگور دارند. اما درآمد این باغ انگور اندازه‌ای نیست که پدرش به او کمک مالی کند. او از سال ۱۳۹۰ روی پای خودش ایستاده و هیچ وقت از پدرش کمکی نگرفته است.


* چهره محبوب در ابهر

روزی که در جام‌شهدا برای اولین‌بار با پیراهن استقلال به زمین رفت، یادش نمی‌رود. آن روز در بازی با ملوان برای استقلال یک پنالتی گرفت تا آرش برهانی آن را گل کند.


علیرضا خوش‌شانس بود که آن بازی از شبکه سه پخش مستقیم شد و تماشاگران استقلال خیال‌شان راحت شد که در فصل جدید یک پدیده در ترکیب آبی‌پوشان خودنمایی می‌کند.


هفته اول لیگ‌برتر فرصت به هنرنمایی او نرسید، اما در بازی با استقلال خوزستان در هفته‌دوم زمانی به زمین آمد که بازی بدون گل بود. او آمد و یک پاس‌گل‌ داد:‌ «روی نیمکت بودم که امیرخان من را صدا کرد. از من پرسید که می‌تونی بازی کنی؟ توضیح داد که شرایطش سخت‌ است. اما من هیچ استرسی نداشتم. به زمین رفتم و آن پاس‌گل را دادم. »


رمضانی یکی از چهره‌های دوست‌داشتنی تمرینات استقلال است. بازیکنان تیم او را دوست دارند. امید ابراهیمی و محمد قاضی بیشتر هوایش را دارند.


اما نباید فراموش کرد که هنوز راه زیادی پیش‌رو دارد. مسیری که از ابهر آغاز شده و خودش آرزو دارد به اروپا برسد. تا حالا چند باری که‌ با پیراهن استقلال به میدان رفته باعث شده یکی از محبوب‌ترین چهره‌های شهرستان ابهر شود: «در این مدت لطف کردند و با تماس تلفنی و اس‌ام‌اس حسابی مرا را شرمنده کرده‌اند. »

نظر شما