شناسهٔ خبر: 54010 - سرویس تاریخ
نسخه قابل چاپ

برگی از خاطرات ناطق نوری

در دیدار ناطق نوری با کروبی چه گذشت ؟! / ناطق : کروبی قبول کرد ولی دوستانش نگذاشتند!

ناطق نوری حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری در خاطرات خود به موضوع انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز پرداخته و به دیدار خود با کروبی اشاره می کند ...

به گزارش نماینده در خاطرات حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری که به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده در باره انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت مبارز آمده است : 

در مجلس سوم که آقای کروبی رئیس مجلس بودند، ملاقاتی با ایشان داشتم. در این دیدار به ایشان گفتم: «با تشکیل مجمع، شما از ما جدا شدید، اما کسانی که شما به خاطر آنها از ما جدا شدید، و عمدتا هم اعضای تحکیم وحدت هستند؛ نه ما را قبول دارند و نه شما را و به اعتقاد بنده اصلا آخوند را قبول ندارند؛ منتها زیر عبای ما می آیند و استفاده ی ابزاری می کنند. بعدا هم به قول معروف کشک خودشان را می سایند و این خسارت بزرگی است.» حتی به ایشان گفتم: «دیدگاه های ما بسیار نزدیک است و اختلاف مبنایی نداریم، اگر گاهی اختلافی هم احساس می شود، ناشی از سلیقه ها می باشد، لذا جهت کاهش تنش ها بهتر است برای انتخابات مجلس چهارم، جامعه و مجمع یکی شوند و یا حداقل لیست مشترک بدهیم.» آقای کروبی خودش واقعا می پذیرفت، اما ایشان گفت بروم و با رفقا صحبت کنم که البته رفقای ایشان نپذیرفتند.

یک بار هم مقام معظم رهبری در زمانی که رئیس جمهور بودند به منظور ایجاد وحدت بین جامعه روحانیت و مجمع روحانیون، جلسه ای در ریاست جمهوری تشکیل دادند و شورای مرکزی هر دو تشکیلات را دعوت کردندکه اعضای شورای مرکزی جامعه ی روحانیت همه آمده بودند، اما بعضیاز اعضای مجمع نیامدند.

در این نشست، مرحوم احمد آقا در مورد تفرقه بین روحانیت و ضرباتی که از این جهت در طول تاریخ وارد شده است و آثار و برکات وحدت، صحبت های بسیار ارزشمندی داشتند.

مرحوم احمد آقا با عنایت به جایگاه شخصیتی حضرت امام در بخشی از اظهاراتشان چنین فرمودند: «ببینید پدر من امام خمینی است. ایشان قبل از آنکه امام بشوند مرجع تقلید و قبل از آن نیز یک وزنه ی علمی در حوزه بودند، شما دیدید، بعضی آقایان با امام، با این سابقه علمی و انقلابی، در همین قم و یا در نجف چگونه رفتار کردند؟ حالا اگر ایشان سرشان را زمین بگذارند و از دنیا بروندو آقای منتظری مسئولیت رهبری را عهده دار شوند، با این اختلاف و تفرقه ای که شما روحانیون و علما دارید چطور می توانید انقلاب و کشور را اداره کنید، معلوم نیست بر سر انقلاب چه می آید، بنابراین اقدام آقای خامنه ای بسیار مناسب است. از این فرصت استفاده کنید و اختلافات را کنار بگذارید.»

سپس آقای هاشمی صحبت کردند و گفتند: اصلا جدا شدن آقایان کار عاقلانه ای نبود و باید با یک برنامه ای قضیه حل شود. در اینجا آقای موسوی خوئینی ها بحثی کرد که اصلا بساط جلسه را به هم ریخت؛ تا آنجا که به یاد می آورم ایشان گفتند: آقایان می گویند ما اختلاف مبنایی و ریشه ای نداریم، این ها حرف های بیخودی است؛ اصلا ما اختلافمان با آقایان اختلاف مبنایی است. این صحبت ها همه را کسل کرد. البته مقداری هم آقای خاتمی صحبت کرد، اما صحبت های آقای خوئینی ها افراد را خیلی متاثر کرد.

سرانجام مقرر شد که از هر گروه پنج نفر انتخاب شوند و این جمع مشترکاتی را که وجود دارد شناسایی و برنامه ریزی کنند. از جامعه ی روحانیت آقای مهدوی، انواری و بنده و چند نفر دیگر را انتخاب و معرفی کردند. بعد از یکی دو هفته تاخیر، آقایان هم پیغام دادند که ما هم پنج نفر را انتخاب کردیم. ما منتظر بودیم ببینیم چه کسی هستند؟ دیدیم که آقای سید محمد هاشمی و منتجب نیا و شاید آقای بیات و موسوی لاری و... را انتخاب کردند.

جامعه ی روحانیت، شخصیت های طراز اول را به استثنای بنده انتخاب کرد، اما مجمع متاسفانه نمایندگان خود را از میان اعضای جوان تر انتخاب کرد، در نتیجه، موازنه برقرار نشد، لذا من خدمت آقا رفتم و گفتم: «آقایان رویشان نشد که پاسخ ندهند و لذا این کار را کردند و آن جلسه تا الان تشکیل نشده است.»

وقتی که مجمع روحانیون با آن توجیه در واقع مردم پسندانه و امام پسندانه، از جامعه ی روحانیت جدا شد، احساس ما این بود که این انشعاب نه تنها برای روحانیت و جامعه خیری ندارد، بلکه از این ناحیه ضرری متوجه روحانیت و انقلاب خواهد شد، زیرا ممکن است به هر حال بعضی ها زیر چتر هر کدام از این دو طیف روحانی، مایه تفرقه بیشتر شوند و زیر عبای روحانیت و به اسم روحانیت کار خودشان را بکنند. واقعا آنچه ما پیش بینی کردیم، مع الاسف، رخ داد، یعنی از آن زمان یک عده ای که دلخوشی از شخصی، در جامعه روحانیت نداشتند، رفتند زیر چتر آقایانی اعم از معممین و غیر معممین و قضاوت منصفانه این است که عده ای دیگر هم به عکس.

این انشعاب هر چه که به جلو می آمد بیشتر مایه ی اختلاف می شد و روز به روز خسارت این جدایی بیشتر شد. زیرا بسیاری از متدینین آسیب دیدند و مایوس شدند. برای آنها روحانیت و روحانیون فرقی نداشت و آخوند مبنا بود، اما با این انشعاب به طور طبیعی عده ای طرفدار این جریان و عده ای طرفدار جریان دیگری می شدند و البته انشعاب های بعدی که در سطح تشکل ها به وجود آمد، متاثر از همان انشعاب اول بود. به هر حال عده ای زیر این دو چتر جمع شدند و این جدایی متاسفانه تا جایی پیش رفت که منجر به حرمت شکنی و حتک حرمت شد و این حرمت شکنی مشخص، از طرف یک جریان نبود بلکه متاسفانه طرف داران هر دو جریان این وضع را دامن زدند، اما به قول طلبه ها «البادی اظلم» آن کسی که آغاز کننده است ستمکارتر است.

نظر شما